آخیش، دلم خنک شد!
امروز دعوا گرفتم
عرضم به طولتون که امروز رفتم سوار تاکسی شدم. یه خانومی بعدِ من اومد نشست. از همون لحظه اول که اونجوری گفت پاتو ببر اون طرف، دوزاریم افتاد که از اون پیرزنای بدعنقه. نفر سوم هم نشست دیدم همچین فشار بهم وارد کرد. دیگه رسماً به در تکیه داده بودم. وسطای راه موبایلش زنگ خورد رفت از تو جیب مانتوش برداره، دیگه کلاً افتاد روم. فشار قبر بهم وارد شده بود. با عصبانیت گفتم: "درست بشینید دیگه خانوم، این چه وضعشه. تو تاکسی نشستینا!" بعد دیدم یارو طلبکارم هست. از قضا همون لحظه نفر جلویی پیاده شد. از راننده خواستم نگه داره که من برم جلو بشینم. حالا این زنیکۀ گشادِ زبون نفهم پیاده هم نمیشد. میگفت چرا میخوای پیاده بشی! راننده دید اوضاع بیریخته درِ سمت خیابون رو باز کرد تا من پیاده بشم. رفتم جلو باز ساکت نموندم. به اون زنه گفتم وقتی تو تاکسی میشینی باید خودتو جمع کنی و حقوق بقیه رو رعایت کنی. حالا با عصبانیت میگما. اونم هی زر میزد!! راننده بنده خدا میدونست حق با منه. اون خانومه که پیاده شد، راننده گفت اصلاً این خانوم قبل از سوار شدن با همکار ما هم داشت بگو مگو میکرد!!!
هیچی دیگه، راننده مرد خوب و خوش برخوردی بود. آخر سر ازش عذرخواهی هم کردم بابت این اتفاق و پیاده شدم. ولی آی دلم خنک شد یبارم که شده واسه حقم زبونمو باز کردم.
امضا: ژوکر ورق دویست و دوازدهم...
ادامه مطلبما را در سایت ورق دویست و دوازدهم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : malonejokerg بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:14