ورق دویست و دوازدهم

ساخت وبلاگ
با تمام ِ وجود غمگینم شادی ام مال ِ سالها قبله چشم ِ باز، ایستاده می خوابم مثل ِ اسبی که توی اسطبله امضا:ژوکر ورق دویست و دوازدهم...ادامه مطلب
ما را در سایت ورق دویست و دوازدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : malonejokerg بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:14

برای هموطنان کوردم ... قلب ما داغدار کرمانشاه است     متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد. param name="AutoStart" value="False">   دریافت   برای دیدن معنی ترانه، به ادامه مطلب برید. ادامه مطلب ورق دویست و دوازدهم...ادامه مطلب
ما را در سایت ورق دویست و دوازدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : malonejokerg بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:14

آفریده: ۱۳۵۹/۸/۱۵ آرمیده: ۱۳۹۵/۲/۷ ۳۵ بهار زیست. ۳۵ زمستان را دید. ۳۵ پاییز را زیر شرشر باران قدم زد. جوانه زد و شکفت، اما افسوس که باز شدن جوانه‌اش را ندید.  دنیای غریبیست. بیهوده، بی فرجام، بی امیدی برای زیستن! از هر سو بنگری دیوار است و دیوار است و دیوار. دیواری به بلندای آرزوهایت. دیواری به وسعت احساست. دیواری که نه ابتدا دارد و نه انتها. خشت خشتش درد است و غم است و اندوه. مچاله های تنت را در آجر به آجر این دیوار پنهان می کنند که مبادا از دردت باخبر شوی. میدانی؟! من اما میدانم در پس آن دیوار چه رازی پنهان است. هیچ.... در پس این دیوار هیچ نیست جز تباهی و پوچی و نیستی. یک عمر ذره ذره وجودت را خشتِ این دیوارِ درد میکنی تا شاید در پسِ دیوار، خوشبختی را ببینی. اما دریغ که تو هم فریب خورده ای.... امضا: ژوکر ورق دویست و دوازدهم...ادامه مطلب
ما را در سایت ورق دویست و دوازدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : malonejokerg بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:14

اقتصاد مقاومتی یا مقاومت اقتصادی؟! داخل مغازه شدم. بوی کهنگی همراه با پلاستیک و مشتقات نفتی، تنها چیزی بود که به مشامم می رسید! اشتباه نکنید، پلاسکو نبود، بلکه فروشگاه لباس بود. نمیدونم این چه سیاست کثیفیه که چند ساله دولت ها در پیش گرفتن برای آسیب رسوندن به مردم! فروشگاه هایی پر از پوشاک بنجل و پلاستیکی که صد سال دیگه هم پرز ازش بلند نمیشه چون اصلاً تو مواد اولیه ش نخ و پنبه به کار نرفته! حالا این لباس ها رو چندسالیه که به عنوان تولید داخلی توی فروشگاه های بعضاً بزرگ و زنجیره ای عرضه می کنن و مردم کم درآمد (از روی اجبار) و چه بسا قشر متوسط (از روی نادانی) به تن می کنن و چه امراض پوستی ای که در آینده گریبانشون رو نخواهد گرفت! با اندوهی در دلم از فروشگاه بیرون اومدم و دلم به حال مردمی سوخت که از روی فقر و ناچاری به این لباس های ارزان قیمت رو میارن و تازه کلی هم خوشحال و دعاگوی حضرات عالیات هستن که در تولید پوشا خودکفا شدیم! امضا: ژوکر ورق دویست و دوازدهم...ادامه مطلب
ما را در سایت ورق دویست و دوازدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : malonejokerg بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:14

آخیش، دلم خنک شد! امروز دعوا گرفتم  عرضم به طولتون که امروز رفتم سوار تاکسی شدم. یه خانومی بعدِ من اومد نشست. از همون لحظه اول که اونجوری گفت پاتو ببر اون طرف، دوزاریم افتاد که از اون پیرزنای بدعنقه. نفر سوم هم نشست دیدم همچین فشار بهم وارد کرد. دیگه رسماً به در تکیه داده بودم. وسطای راه موبایلش زنگ خورد رفت از تو جیب مانتوش برداره، دیگه کلاً افتاد روم. فشار قبر بهم وارد شده بود. با عصبانیت گفتم: "درست بشینید دیگه خانوم، این چه وضعشه. تو تاکسی نشستینا!" بعد دیدم یارو طلبکارم هست. از قضا همون لحظه نفر جلویی پیاده شد. از راننده خواستم نگه داره که من برم جلو بشینم. حالا این زنیکۀ گشادِ زبون نفهم پیاده هم نمیشد. میگفت چرا میخوای پیاده بشی! راننده دید اوضاع بیریخته درِ سمت خیابون رو باز کرد تا من پیاده بشم. رفتم جلو باز ساکت نموندم. به اون زنه گفتم وقتی تو تاکسی میشینی باید خودتو جمع کنی و حقوق بقیه رو رعایت کنی. حالا با عصبانیت میگما. اونم هی زر میزد!! راننده بنده خدا میدونست حق با منه. اون خانومه که پیاده شد، راننده گفت اصلاً این خانوم قبل از سوار شدن با همکار ما هم داشت بگو مگو میکرد!!! هیچی دیگه، راننده مرد خوب و خوش برخوردی بود. آخر سر ازش عذرخواهی هم کردم بابت این اتفاق و پیاده شدم. ولی آی دلم خنک شد یبارم که شده واسه حقم زبونمو باز کردم. امضا: ژوکر ورق دویست و دوازدهم...ادامه مطلب
ما را در سایت ورق دویست و دوازدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : malonejokerg بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:14

کاش میشد دکمهٔ خواب دیدن رو خاموش کنیم و هیچ وقت خواب نبینیم.


امضا: ژوکر

ورق دویست و دوازدهم...
ما را در سایت ورق دویست و دوازدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : malonejokerg بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:14

امان از سندرومِ لعنتی که اعصاب مصاب نمیذاره واسه آدم  


امضا: ژوکر

ورق دویست و دوازدهم...
ما را در سایت ورق دویست و دوازدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : malonejokerg بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:14

میدانی! زندگی هرگز آنگونه که تو میخواهی پیش نمی رود. دلت که گرفته باشد، هرچقدر هم رنگ سفید بپاشی، باز هم برای تو دنیا سیاه رنگ است. دلت که گرفته باشد، کسی را میخواهی که پا به پای دلِ تنگت قدم گذارد و تا انتهای دلتنگی با تو بیاید. اما درست وقتی که دلت از زمین و زمان به تنگ آمده، هیچ همدمی را نمی یابی که  دلتنگیت را پر کند.  اصلاً پا به این دنیا گذاشته ای که همیشه دلتنگ باشی. میدانی چرا؟ چون اینجا تمام دوستت دارم ها را باید در دلت پنهان کنی. به هرکسی بگویی دوستت دارم، خیال بد می کند. اینجا همیشه مقصر تویی. مقصر دلتنگی ها و‌ تنهایی هایت هم خودت هستی. اصلاً مقصرِ تمام مشکلات دنیا تو هستی. دلم یک فریاد از ته دل میخواهد که تمام دوستت دارم های نهفته در قلبم را به یکباره بیرون بریزد. فریادی از جنس عشق، محبت، آغوش و بوسه. اینجا دنیای ممنوعه هاست... امضا: ژوکر ورق دویست و دوازدهم...ادامه مطلب
ما را در سایت ورق دویست و دوازدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : malonejokerg بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:14

مثلِ درختِ بیدکی

تَکیه مو دادم به کسی


شدم درختی تو کویر

تنها و خشک، یک اسیر


امضا: ژوکر

ورق دویست و دوازدهم...
ما را در سایت ورق دویست و دوازدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : malonejokerg بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:14

زندگی یه چرخه بی هدف و تکراریه. اگه سر جات بشینی و قدمی برنداری، هییییییییییییچ اتفاق جدیدی چه خوب و چه بد برات رقم نمیخوره. منتظر تقدیر و این چیزا هم نشستن همه بادِ هواست! اگه به خدا هم اعتقاد داشته باشی، اونم میگه از تو حرکت، از من برکت. منتظرِ هییییییییییییچ بنی بشری هم نباش که به زندگیت رنگی بده. خودت قهرمان زندگی خودت باش. این چرخه که داره بی هدف میچرخه، تو براش هدف بذار. نگو کردن، نشد پس منم نمیکنم! نگو رفتن، نشد پس منم نمیرم! نگو خواستن نشد، پس منم نمیخوام! هدفتو مشخص کن و یه تنه برو جلو. برای رسیدن به هدفت شجاع باش. همش که نباید ترسید! راه که بیفتی ترست میریزه. مهم نیست پایان برای تو خوب باشه یا بد، مهم اینه که از یه زندگیه پوچ و بی هدف، هدفی بزرگ ساختی و واسه رسیدن بهش جنگیدی. پاداش این مبارزه هم چیزی نیست جز یه روح آزاد و پایانی قهرمانانه. پس دستاتو بذار روی زانوهات و بلند شو و قهرمان زندگی خودت باش. پی نوشت: کاشکی آخرِ این سوز، بهاری باشد ... امضا: ژوکر ورق دویست و دوازدهم...ادامه مطلب
ما را در سایت ورق دویست و دوازدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : malonejokerg بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:14